ابهام قرآن در تعیین مصداق است نه در مفهوم
لازم است دانسته شود، منظور از ابهام و اجمالی كه ما به آیات قرآن نسبت دادهایم و اختلاف انظار مفسّرین را هم شاهد گفتار آوردهایم، از نظر تشخیص «مصادیق» و تعیین «مرادات» عالیه است؛ نه از لحاظ «دلالت» لفظ بر مفهوم و درك معنای «لغت» در ظاهر. چه آنكه تردیدی نیست در اینكه قرآن در فصاحت الفاظش در حدّ اعجاز است و لذا طبعاً خالی از هر گونه اغلاق[1] و تعقید[2] در سخن میباشد. از امام محمّد باقر(ع) منقول است كه ضمن حدیثی فرمودهاند:
«فَمَنْ زَعَمَ اَنَّ كِتابَ اللهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَّكَ وَ اَهْلَكَ»؛[3]
«پس هر كه معتقد شود كه كتاب خدا مبهم است [اینچنین كسی] هم خود و هم دیگران را به هلاك افكنده است».
ولی معالوصف قطعی بودن این مطلب منافات با این واقعیت روشن ندارد كه پارهای از آیات قرآن از نظر ارائه مصادیق مفهومات و تفسیر مرادات (اگر چه آن مراودات در طول یكدیگر قرار گرفته و از بطون قرآن به حساب آیند) دارای ابهام میباشند و فهم «مراد» از آن احتیاج به بیان دارد (نه اینكه از لحاظ دلالت بر مفهوم، مبهم باشند!) از باب مثال آیهی:
«...الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ...»؛[4]
از لحاظ دلالت بر مفاهیم الفاظش بسیار روشن است و واضح، كه میگوید: امروز آن كسانی كه كافر شدهاند از [غلبه بر] دین شما مأیوس شدند... امروز دین شما را برای شما كامل نمودم.
این معانی كاملاً واضح است. امّا آنچه كه در این آیه «مبهم» است و بر شنونده روشن نمیشود «مصداق» كلمهی «الیوم» است كه آیهی كریمه از تعیین آن ساكت بوده و احتیاج به بیان دارد تا روشن شود كه مراد از «امروز» كدام روز است. و نیز جملهی:
«...ما اُنْزِلَ إلَیكَ مِنْ رَبِّكَ...)؛[5]
در آیهی تبلیغ مفهوماً روشن است و مصداقاً مبهم. و از آیه به دست نمیآید كه آیا مقصود از آنچه را كه از خدایت به تو نازل شده است چه میباشد، و هكذا جملهی:
«...اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ...»؛[6]
و یا:
«...الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»؛[7]
و دیگر آیات از این قبیل كه از لحاظ مفهوم عموماً روشن هستند امّا از لحاظ تعیین «مصداق» و ارائهی افراد «مراد» دارای «ابهام» میباشند و این ابهام اگر چه بر اساس مصالحی در كلام خداوند حكیم آمده است؛ ولی معالوصف احتیاج به «بیان» دارد تا حكمت القاء خطاب به «مكلّفین» روشن گردد و لغویت تكلیف به معارف و احكام غیر مبین لازم نیاید و لذا خداوند منّان وعدهی «بیان» مجملات قرآن را هم داده است كه:
«ثُمَّ إنَّ عَلَینا بَیانَهُ»؛[8]
بیان قرآن
قرآن با كمال وضوح و صراحت تمام یك «بیان» قاطع و جامع همگانی را نشان داده و در دسترس امّت اسلام میگذارد و امّت را به هنگام احساس ضرورت و نیاز، ارجاع به آن بیان شامل و عامّ مینماید و آن «بیان» رسولالله اعظم(ص) میباشد كه میفرماید:
«... وَ أنْزَلْنا إلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُونَ»؛[9]
«... و نازل كردهایم به تو ذكر [قرآن] را، برای اینكه آنچه را كه به مردم نازل شده است برایشان بیان نموده و روشن كنی و شاید آنان بیندیشند».
در این آیه چنانكه پیداست مردم، مقصود اصلی از «تنزیل» و فرو فرستادن قرآن معرّفی شدهاند كه میفرماید: «ما نُزِّلَ إلَیهِمْ» یعنی آنچه كه به مردم نازل شده است. مانند بسیاری از آیات كه قرآن را مربوط به همهی مردم و وسیلهی هدایت عامّهی ناس میداند، چنانكه میفرماید:
«یا أیهَا النَّاسُ قَدْ جاءَ كَُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أنْزَلْنا إلَیكُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[10]
«ای مردم! محقّقاً برهانی از پروردگارتان به سوی شما آمد و فرو فرستادیم به شما نوری آشكاركننده را».
«لَقَدْ أنْزَلْنا إلَیكُمْ كِتابًا فِیهِ ذِكْرُكُمْ أ فَلا تَعْقِلُونَ»؛[11]
«محقّقاً نازل كردهایم به شما كتابی را كه در آن یادآوری شماست [به معارف و احكام] آیا نمیاندیشید»؟
این درست است و مسلّم. امّا آنچه كه جالب توجّه و شایان دقّت است این است: با اینكه در این آیه «وَ اَنزَلنا اِلَیكَ الذِّكر...» مردم به عنوان مقصود از تنزیل معرّفی شدهاند؛ معالوصف همین آیه رسول اكرم(ص) را شخصاً مخاطب قرار داده و آنحضرت را مستقیماً مورد «انزال» قرآن نشان میدهد كه: «وَ اَنزَلنا اِلَیكَ الذِّكر...» ذكر (قرآن) را به تو نازل كردهایم و سپس علّت این تخصیص خطاب را به رسولالله الاعظم(ص) با جملهی «لِتُبَیِّن للنّاس» روشن میكند كه غرض از «انزال قرآن» به تو با اینكه قرآن مربوط به عموم «مردم» است این است كه مردم در فهم قرآن و در به دست آوردن احكام و معارف قرآن، نیازمند به بیان و تبیین «تو» میباشند و بدون وساطت «بیان» از تو قادر بر درك مقاصد قرآن نخواهند بود.
این آیه با كمال صراحت دلالت بر این دارد كه سِمَت پیغمبر اكرم(ص) تنها سمت «تبلیغ» و «مبلّغی» نیست كه فقط اخذ «وحی» از منبع وحی كرده و ابلاغ به مردم بنماید و سپس مردم را در درك مقاصد قرآن به حال خودشان بگذارد، خیر! بلكه رسول اعظم خدا(ص) علاوه بر جنبهی تبلیغ وحی از جانب خدا موظّف به تبیین ذكر و مكلّف به بیان قرآن نیز میباشد.
زیرا اگر تنها تبلیغ قرآن موكول به آنحضرت بود و بس، لازم بود به جای «لِتُبَیِّن للنّاس» بفرماید: «لِتُبَلِّغ النّاس» كه غرض از انزال قرآن به تو تنها رساندن و تبلیغ قرآن مردم، به مردم است. ولی میبینیم كه صریحاً فرموده است:
«...لِتُبَیِّن لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَیهِمْ...»؛[12]
یعنی ما كه تو را از میان مردم برگزیده و «مهبط»[13] وحی خود قرار دادهایم و كتابی را كه ذكر عموم مردم است و نیز نازل شدهی برای هدایت «كافّهی»[14] آدمیان است به دست تو سپردهایم؛ برای این است كه ما به شخص تو ای پیامبر اهلیت درك مقاصد گفتار و وحی خود را دادهایم و آنچه را كه فهم دیگران از به دست آوردن و استنباط آن از خلال كلمات و آیات «كتاب ما» قاصر است، در وعاء[15] فهم «تو» گنجانیده و قدرت «تبیین» معارف و تشریح دقایق مربوط به احكام و هزاران مطلب دیگر حیاتی را به تو اعطا نمودهایم.
و دیگران را در نیل به حقایق آسمانی قرآن محتاج به بیان تو گردانیده و آنان را ارجاع به تو كردهایم، تا همان مطالب نازل شدهی برای هدایت مردم را كه بهصورت كلیاتی است در قوالب الفاظ و آیات، تو خود برای آنان بیان نموده و روشن سازی و هم در آیهی دیگر میفرماید:
«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی اْلمُؤْمِنینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْ فُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَكِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ...»؛[16]
«محقّقاً خدا منّت بر اهل ایمان نهاد كه پیغمبری از خودشان در میانشان برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند و آنها را تزكیه كرده و تعلیم كتاب و حكمت بنماید».
اینجا هم علاوه بر تلاوت آیات خدا، تعلیم كتاب و حكمت نیز مستقلاً كار و وظیفهی مخصوص رسولالله(ص) معرّفی شده است. چه اگر تنها القاء آیات قرآن به عربیدانان، كافی در تفهیم و تبیین معانی و روشنگر مقاصد گویندهی قرآن بود، احتیاجی به مسألهی تعلیم كتاب و آموزش حكمت به میان نمیآمد و این منصب به عنوان یك منصب بارز و ممتاز و جدا، به رسول خدا(ص) محوّل نمیگردید. باز در جای دیگر فرموده است:
«... وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...»؛[17]
«و آنچه را كه پیغمبر(ص) برای شما آورده [امر به آن كرده است] بگیرید [اعتقاداً و عملاً بپذیرید] و از هر چه كه شما را از آن نهی كرده است خودداری نمایید».
واضح است كه مراد از آوردهها و نهی كردههای رسول(ص) در این آیه آن مطالبی است كه در ظاهر قرآن نیامده است یا به عبارت بهتر به دست آوردن آن مطالب از ظواهر قرآن در قدرت دیگران نمیباشد و آنحضرت به اقتضای مقام بیان كه نسبت به قرآن دارد در مقام تشریح دقایق مربوط به معارف و تفضیل احكام بر میآید و مردم را با حقایق عالیهی وحی آشنا میسازد و ایضاً در آیهی دیگر آمده است:
«وَ ما أنْزَلْنا عَلَیكَ اْلكِتابَ إلاّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ...»؛[18]
«و ما، كتاب [قرآن] را بر تو نازل ننمودهایم مگر برای اینكه آنچه را دربارهاش اختلاف میورزند [از معارف و احكام] برای آنان بیان كرده و روشن سازی ...».
در این آیه نیز سخن از غایت و هدف انزال كتاب بر شخص رسول خدا(ص) و سرّ انتخاب آنحضرت برای تلقی «وحی»[19] و قرآن به میان آمده و آن رسول مکرّم(ص) به عنوان «مبین» و برطرف سازندهی «اختلاف» مردم در عقاید و احكام و سایر شؤون دینی معرّفی شده است. یعنی سرّ اینكه ما تو را ای رسول گرامی، مخصوصاً به عنوان گیرندهی وحی و مهبط قرآن برگزیدهایم این است كه بیان تو (منحصراً) میتواند تبیین محتویات وحی ما نموده و هر گونه اختلاف را از افكار و اعمال مردم بردارد و آنان را در فهم مطالب اعتقادی و اتّخاذ برنامههای عملی، روشن و مطمئن گرداند.
تأمل در این آیه خوب به دست میدهد كه قرآن منهای بیان رسول خدا(ص) كافی در دفع و رفع اختلاف در عقاید و اعمال مردم نمیباشد و انحراف فكری آدمیان را در تعقّل و درك حقایق هستی و اتّخاذ برنامههای عملی، به آنان نشان نمیدهد. بلكه ممكن است هر فرقه و جمعیتی در باب اعتقادات و تشخیص برنامههای عملی به راهی بروند و مسلك و مذهبی نوظهور از پیش خود بسازند و معالوصف آیات «ذاتالوجوه» یعنی «چند احتمالی» قرآن را با مرام و مسلك انحرافی خود تطبیق نموده و «باطل» را در لفّافهی[20] «حقّ» به خورد مردم بدهند (چنانكه امروز امّت اسلامی پیرو قرآن به همین درد اسفبار مبتلا شده است) و لذا حتماً بیان رسول معصوم از خطا، باید ضمیمهی قرآن بشود:
«...لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ...»؛
تا آنچه كه «مُخْتَلَفٌفیه» است از پردهی ابهام بیرون آمده و بر همه روشن گردد و البتّه بدیهی است كه مردم بعد از بیان حقّ و روشن شدن حقیقت، دو دسته میشوند:
دستهای مؤمن و منقاد[21] گردیده و در مسیر حقّ، رو به سعادت میروند و مشمول رحمت میشوند كه ذیل همین آیه میفرماید:
«...وَ هُدی وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ»؛[22]
«و هدایت و رحمت باشد برای قومی كه ایمان آورند».
و دستهی دیگر راه لجاج و عناد پیش گرفته و در مبارزهی با حقّ اصرار میورزند و هالك میگردند و به هر حال آنچه كه مقصود از لزوم بیان و اتمام حجّت بوده است حاصل میشود كه:
«...لِیهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَینَةٍ وَ یحْیی مَنْ حَی عَنْ بَینَةٍ...»؛[23]
«... تا هالك و ناجی بر اساس بینه و روشن شدن حقّ از هم جدا گردند...».
پس به بیان صریح قرآن بیان رسول خدا(ص) روشنگر «مجملات»[24] قرآن و رافع «اختلاف»[25] از درك و فهم دیگران میباشد و هم منصب «تعلیم»[26] كتاب علاوه بر تلاوت آیات آن، محوّل به آن حضرت گردیده و اطاعت آن گرامی رسول خدا در تمام اوامر و نواهیش بر امّت اسلامی واجب شده است.[27]
و رسول خدا(ص) نیز به موجب حدیث متواتر (ثقلین) که «مُتَفَّقٌ عَلیه» بین شیعه و سنّی است، عترت واهل بیت خود (امیرالمؤمنین علی(ع) و یازده فرزند پاك آن حضرت، امامان(ع)) را به عنوان جانشین خود در این مقام شامخ و عالی معین فرموده است كه:
«اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَینِ (اَو الْخَلیفَتَین) كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْلَ بَیتی ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً فَاِنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ»؛[28]
«حقیقت آنكه من در میان شما دو چیز گرانقدر یا دو جانشین [از خود] باقی میگذارم: كتاب خدا و عترتم اهل بیتم. مادام كه به آن دو تمسّك جویید ابداً گمراه نخواهید شد. چه آنكه آن دو هرگز از هم جدا نمیگردند تا [روز قیامت] در كنار حوض بر من وارد شوند».
این حدیث شریف «اهل بیت» پیغمبر را لازملاینفكّ قرآن در امر هدایت امّت نشان داده و شرط مصونیت از ضلالت را (تا روز قیامت) تمسّك به هر دو «ثَقَل»[29] عظیم میداند و این خود بِالْمُلازَمَة، دالّ بر حجّیت بیان عترت دربارهی قرآن بلكه لزوم «تَوأمِیت» قرآن با بیان عترت میباشد؛ به طوری كه قرآن منهای بیان عترت تكفّل و ضمانت امر هدایت امّت را نمینماید و خود قرآن نیز این مطلب را تأیید كرده و (منحصراً) اهل بیت را دانا به حقایق شامخهی قرآن معرّفی مینماید:
«إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ * فِی كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا یمَسُّهُ إلاّ الْمُطَهَّرُونَ»؛[30]
«محقّقاً آن قرآنی است محترم، در كتابی كه محفوظ است و مستور، [كتابی] كه آن را جز پاكشدگان مِساس نمینمایند».
این آیه: مساس[31] با حقیقت قرآن را، در انحصار «مُطَهَّرُونَ» [پاكشدگان از مطلق اَرْجاس[32] و گناهان] قرار داده است و آیهی دیگر هم میفرماید:
«... إنَّما یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَ كُمْ تَطْهِیراً»؛[33]
«... همانا ارادهی مستمرّهی خدا بر این است كه هر گونه پلیدی را از [ساحت] شما اهل بیت [خاندان نبوّت] دور بدارد و شما را از [مطلق ناپاكی] پاك نگه دارد».
این آیه هم طبق اخبار كثیره (از شیعه و سنّی) در حقّ اهل بیت پیغمبر اکرم(ص) نازل شده است.[34]
نتیجهی جمع این دو آیه (آیهی ٧٩ سورهی واقعه و آیهی ٣٣ سورهی احزاب) با حدیث ثقلین این میشود كه به نصّ[35] خدا در «آیهی واقعه» علم به حقایق مكنونهی قرآن در انحصار «مطهّرون» است و مطهّرون نیز به موجب آیهی تطهیر (منحصراً) اهلبیت رسول(ص) و خاندان معصوم پیغمبر اكرم میباشند.
و آنان نیز به نصّ رسول اعظم حقّ(ص) قرین لاینفك قرآن و مرجع امّت اسلامی اِلی یوْم القِیامه میباشند؛ به طوری كه امر هدایت قرآن بدون ضمّ[36] بیان آن امامان(ع) تحقّقناپذیر است.
خودآزمایی
1- منظور از ابهام و اجمالی كه ما به آیات قرآن نسبت دادهایم، چیست؟ توضیح دهید.
2- غرض از «انزال قرآن» به رسول خدا چیست؟
3- نتیجهی جمع آیات ٧٩ سورهی واقعه و ٣٣ سورهی احزاب با حدیث ثقلین چه میشود؟
پینوشتها
[1]ـ اغلاق: پیچیدهگویی، دشوارگویی.
[2]ـ تعقید: کلام پیچیده.
[3]ـ تفسیرالمیزان، جلد ٣، صفحهی ٨٩، نقل از محاسن. ظاهراً (هلَّك) به تشدید لام باشد كه در «اقرب الموارد» میگوید: یقالُ لِمَنِ ارْتَكَبَ اَمراً عَظیماً: هَلَّكْتَ وَ اَهْلَكْتَ و هكذا در «المنجد».
[4]ـ سورهی مائده، آیهی 3.
[5]ـ سورهی مائده، آیهی 67.
[6]ـ سورهی نساء، آیهی 59.
[7]ـ سورهی مائده، آیهی 55.
[8]ـ سورهی قیامت، آیهی 19.
[9]ـ سورهی نحل، آیهی 44.
[10]ـ سورهی نساء، آیهی 174.
[11]ـ سورهی انبیاء، آیهی 10.
[12]ـ سورهی نحل، آیهی 44.
[13]ـ مهبط: جای فرود آمدن.
[14]ـ کافّه: جمیعاً، کلّاً.
[15]ـ وعاء: ظرف.
[16]ـ سورهی آلعمران، آیهی 164.
[17]ـ سورهی حشر، آیهی 7.
[18]ـ سورهی نحل، آیهی 64.
[19]ـ یعنی فراگرفتن آن.
[20]ـ لفّافه: پوشش.
[21]ـ منقاد: فرمانبردار، مطیع.
[22]ـ سورهی نحل، آیهی 64.
[23]ـ سورهی انفال، آیهی 42.
[24]ـ به موجب آیهی 44 سورهی نحل.
[25]ـ به مفاد آیهی ٦٤ سورهی نحل.
[26]ـ طبق آیهی ١٦٤ سورهی آلعمران.
[27]ـ به حكم آیهی ٧ سورهی حشر.
[28]ـ تفسیر آلاءالرّحمن، صفحهی ٤٣ و بحارالانوار، جلد ٩٢، صفحهی ١٠٢، با اختلاف در عبارت و تفسیر برهان، جلد ١، صفحات ٩تا ١٤.
[29]ـ ثَقَل: چیز گرانقدر سنگین.
[30]ـ سورهی واقعه، آیات 77 تا 79.
[31]ـ مساس: تماسّ و ارتباط.
[32]ـ ارجاس: پلیدیها.
[33]ـ سورهی احزاب، آیهی ۳3.
[34]ـ تفسیرالمیزان، جلد 16، صفحهی 329 و دلائلالصّدق، طبع مصر، جلد 2، صفحهی 106.
[35]ـ نصّ: تصریح.
[36]ـ ضمّ: گردآوردن، جمعکردن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی