فصل دهم؛ امام باقر| ۴
احضار امام باقر(ع) به شام | ۲
آخرین بخش این روایت تاریخی ـ كه از جهاتی چند میتواند نمایانگر وضع سیاسی و اختناق و نیز تحمیق همهگیرِ آن زمان از سویی، و از سوی دیگر روشنكنندهی موضع ویژهی امام باقر در برابرِ دستگاه حكومت بنیامیه باشد ـ چنین است: وقتی خبر مدین را به هشام رساندند، دستور داد پیش از هر چیز، آن مرد گستاخ را كه جرأت كرده برخلافِ نقشهی سران رژیم خلافت سخن گوید و مردم را از غفلتی بزرگ برهاند، به سزای این خیانت برسانند. و به دستور خلیفه، او را به قتل رساندند.
با اینهمه، امام از درگیرشدن با قدرت مسلط، در صحنهای حاد و پیکاری رویاروی اجتناب میورزد؛ دست به شمشیر نمیبَرد و دستهایی را هم كه عجولانه و چپروانه قبضهی شمشیر را فشرده، برمیگشاید و آنها را به تیزبینی و موقعشناسی بیشتر وادار میسازد و شمشیر زبان را نیز تاآنجاكه ضرورت عمل بنیادین ایجاب نكرده است، در نیام میگذارد. به برادرش زید كه در تنگنای غلیانِ[1] احساسات، از تاب رفته و به جان آمده است، رخصت خروج (قیام) نمیدهد. در ارتباطات معمولی زندگی و در رابطه با عناصر ناآزموده، بیشترین تكیه را بر فعالیتهای فرهنگی و فكری میكند؛ كاری كه درعینِحال، هم شالودهریزی ایدئولوژیک است و هم تقیهی سیاسی؛ لیکن ـ همانطورکه در اشارتهای کوتاه پیشین دانسته شد ـ این تاكتیک حكیمانه هرگز موجب آن نمیشود كه امام سمت كلی حركت امامت را برای یاران نزدیک و شیعیان راستین كه به راه او گرویدهاند، مطرح نسازد و آرمان بزرگ شیعی را ـ كه همان ایجاد نظامی اسلامی و حكومتی علوی از راه مبارزهای اجتنابناپذیر است ـ در دل آنان زنده نسازد؛ حتی در مواقع مناسب، احساسات را نیز بهاندازهی لازم در این راه برنیانگیزد.
نوید آیندهی دلخواهی كه چندان دور هم نیست، ازجملهی شیوههای امیدبخش امام باقر(ع) است و ضمناً نمایانگر آن است كه آن حضرت موقع خود را در حركت تدریجی شیعه، در كجا و در چه مرحلهای میدانسته است. «با حضرت ابوجعفر بودیم و خانه پُر بود. پیرمردی وارد شد، سلام كرد و گفت: ای پسر پیامبر! به خدا سوگند من شما و دوستدارانتان را دوست دارم و به خدا سوگند كه این دوستی از روی طمع به زیورهای زندگی نیست. دشمن شما را دشمن میدارم و از او بیگانه و بیزارم و این کینه و خصومت بهخاطرِ خونی نیست كه میان ما ریخته شده باشد. به خدا سوگند من امر و نهی شما را پذیرندهام و انتظار میكِشم كه زمان پیروزی شما کِی فرا خواهد رسید. اكنون آیا برای من امیدی داری؟ فدایت گردم. امام مرد را نزد خود خواند و کنار خود نشانید؛ آنگاه گفت: ای پیرمرد! كسی از پدرم علیبنالحسین عیناً همین را پرسید. پدرم به او گفت: اگر در این انتظار بمیری، بر پیامبر و بر علی و حسن و حسین و علیبنالحسین فرود میآیی و دلت خنك و جانت كامیاب و چشمت روشن خواهد شد و همراه گزارهنویسان بزرگوار خداوند در آغوش آسایش و گشایش جای خواهی گرفت... و اگر زنده بمانی، در همین جهان روزگاری را خواهی دید كه چشم تو روشن شود و در آن روزگار با ما و در كنار ما برترین جایگاه را خواهی پیمود. پیرمرد میرفت و امام به او مینگریست و میگفت: هركه میخواهد به مردی از اهل بهشت بنگرد، به این مرد بنگرد»[2].
حتی گاهی از این اندازه هم فراتر میرود؛ سال پیروزی را مشخص میكند و آرزوی دیرین شیعی را جامهی حقیقت میپوشاند. ابوحمزهی ثمالی گوید: از ابیجعفر شنیدم كه میگفت: خدا برای این كار (تشکیل حكومت علوی) سال هفتاد را معین كرده بود. چون حسین كشته شد، خدا بر خاكیان خشم گرفت؛ پس آن را تا سال صدوچهل به تأخیر افكند. ما این موعد را برای شما (دوستان نزدیک) گفتیم و شما آن را افشا كردید و پردهی استتار این راز را گشودید؛ پس از آن، خدا دیگر وقتی و موعدی را نزد ما معین نساخت. و خدا هرچه را بخواهد، محو میكند و هرچه را بخواهد، ثبت میفرماید. ابوحمزه گوید: این سخن را به ابیعبدالله گفتم، فرمود: آری، اینچنین بود.[3]
بیاناتی ازاینقبیل، تشكیل نظام اسلامی و حكومت علوی را كه در آن محیط اختناق و فشارِ كُشنده، همچون رؤیایی دلانگیز، تنها فروغ امیدبخش و حركتزا را بر دلِ ستمكشیدهی شیعه میافكند، بهصورت آیندهای محتوم و تخلفناپذیر درمیآورد. و بدینگونه بر قدرت و تسلیم آنان در پیمودن فاصلههایی كه با آن داشتند، میافزود. نوزده سال دوران رهبری امام همانند خطی مستقیم و متصل و روشن، با این وضع سپری میشود؛ نوزده سالی كه در آن، هم آموزندگی ایدئولوژی هست، هم سازندگی فرد؛ هم تاكتیک مبارزه هست، هم سازماندهی به جمع و ایجاد تشكل؛ هم حفظ و تداوم جهتگیری سیاسی هست، هم تقیه و برافروزندگی امید هرچه بیشتر و راسختر و خلاصه، نوزده سال مبارزه و گذر از روی جد و جهد در سنگلاخی صعبالعبور. و سرانجام، هنگامی كه این عمر كوتاه و پُربركت پایان میگیرد، هنگامی كه دشمنان سوگندخوردهی نهضت علوی با رفتن سلسلهجنبان این نهضت میپندارند كه نفسی بهراحتی خواهند كشید و فارغالبال از مبارزات تبلیغاتی شیعه، به دردسرها و گرفتاریهای بیشمار خود در داخل كشور و در مرزها خواهند پرداخت، خاكستر گرم و سوزندهی این كانون مشتعل، آخرین برق جانشكاف خود را بر بنیان رژیم اموی فرود میآورد. عمری را به افشاگری و تبیین گذرانده بود، پس از مرگ نیز كار خود را دنبال میكند. با زندگی خود، آگاهی داده بود؛ با مرگ خود نیز به این تلاش ادامه میدهد. برای یاران خود و انبوه مردمِ بیخبری كه تشنهی فهمیدن و اندیشیدنند، درسی تازه و پیامی تازه میفرستد. این پیام نیز مانند نقشهی كلی زندگی او، آرام و عمیق است. دوستان و نیازمندان را بهره میدهد، ولی خواب دشمن را برنمیآشوبد. این، نمونهای است از تقیهی امام باقر، و نموداری است از وضع عمومی منش و رفتار وی در آن مرحلهی زمانی خاص.
کسانی که بعدها تاریخ زندگی امام را ثبت كردهاند نیز از كنار این اقدام بزرگ كه در حدیثی كوتاه گنجانیده شده است، به غفلت یا تغافل[4] گذشتهاند. آیا میتوان گفت آن را ندیدهاند؟ كوتاه كنیم. صورت قضیه این است كه امام به فرزندش جعفربنمحمد دستور میدهد كه وی بخشی از دارایی او را (هشتصد درهم) در طولِ ده سال، صرف عزاداری و گریستن بر او نماید. مكان عزاداری، صحرای مِنا است و زمان آن، موسم حج[5]؛ همین و بس. موسم حج، میعاد برادران دورافتاده و ناآشناست. هزاران «فرد» در آن زمان و مكان، امكان «جمع» بودن و شدن را میآزمایند. این همدلانِ ناهمزبان، در آنجا با زبان واحدی خدا را میخوانند و معجزهی گِردآمدن ملتها زیر یک پرچم را مشاهده میكنند. اگر پیامی باشد كه میباید به همهی جهان اسلام رسانده شود، فرصتی از این مناسبتر نیست. آنگاه عمل حج در چندین روز متوالی انجام میگیرد و در چند نقطه، كدامیک از این روزها مناسبتر است و كجا از این مكانها؟ مكه، شهری است و مردم در یک شهر، هم پراكندهاند و هم سرگرم. بهعلاوه، همه در آن به عملهای حج مشغولند؛ طواف، سعی، نماز و... مشعر توقفگاه شبانهای است، كمفرصت و بیامكان؛ بیش از ایستگاهی بر سرِراه مِنا نیست. عرفات توقفگاهی است اگرچه روزانه، ولی كوتهمدت: فقط یک روز، با صبحی خسته از حركت و عصری مُهیای عزیمت. از همه مناسبتر مِنا است: حاجی در بازگشت از سفر عرفات، سه شب آنجا اتراق میكند و فرصت برای آشنایی و گفتگو و همدردی از همهجا بیشتر است. كیست كه روزها زحمتِ رفتن و بازآمدن از مكه را تحمل كند؟ ماندن و سر زدن به هر جمع و محفل و مجمع را زمانی و مكانی مناسب است. همهكس بهطورِ طبیعی گذارَش به مجلس عزایی كه همهساله در این سه روز در این بیابان برپاست، میافتد.
كمكم مردم آفاق با آن آشنا شدهاند. سالهاست كه جمعی از مردم مدینه ـ کانون اسلام و پایگاه صحابه و فقها و محدثان بزرگ ـ در اینجا و در این ایام محفلی میسازند. برای چه كسی؟ برای یکی از برجستهترین چهرههای جهان اسلام؛ برای محمدبنعلیبنالحسین؛ مرد بزرگی از دودمان پیامبر؛ سرآمد فقها و محدثین؛ استاد همهی نامآوران فقه و حدیث. چرا از همهجا به اینجا میآیند و از همهجا در اینجا میگویند؟ و اصلاً چرا میگویند؟ مگر مرگ او طبیعی نبوده است؟ چه كسی او را كشته یا مسموم كرده؟ و چرا؟ مگر او چه میكرده و چه میگفته؟ آیا داعیهای داشته؟ آیا دعوتی میكرده؟ آیا برای خلیفه خطری بوده؟ و آیا و آیا. دهها استفهام و ابهام و در پِی آن، دهها پرسش و كاوش و آنگاه سیل پاسخ از سوی صاحبان عزا و نیز از سوی مطّلعانی كه اینجاوآنجا در انبوه متراكم و تاریک جمعیت پراكندهاند؛ كسانی كه از مدینه یا كوفه به اینجا شتافتهاند، و در اصل برای همین آمدهاند كه به این سؤالها جواب دهند. آمدهاند تا مسائل را در فرصتی بینظیر برای مردمی كه از سراسر جهان اسلام در اینجا جمعند، تبیین كنند؛ و نیز البته تا برادران و موالیان را دیدار كنند، خبری بدهند و فرمانی بگیرند؛ و کوته سخن، دعوت شیعی از هزارها كانال عظیمترین شبکهی تبلیغاتی جهانی آن روزگار. و این است نقشهی موفق امام باقر(ع) ـ نقشهی جهاد پس از مرگ ـ و این است آن وجود بركتخیز كه زندگی و مرگش برای خدا و در راه خداست؛
«و جَعَلَهُ مُبارَكاً اَینَما کانَ و سَلامٌ عَلیهِ یومَ وُلِدَ وَ یومَ یموتُ وَ یومَ یبعَثُ حَیاً»[6].پیشوای صادق، ص 33-54
خودآزمایی
1- امام باقر(ع) به کسانی که میخواستند علیه حکومت ظالم، دست به شمشیر ببرند چه فرمودند؟
2- امام(ع) بیشترین تكیه را بر کدام کارها میکنند و نتیجه آن کارها چیست؟
3- ازجملهی شیوههای امیدبخش امام باقر(ع) چیست؟
پینوشتها
[1]. (غلو) جوشش، خروش
[2]. بحارالانوار/ ج 46/ ص 361 و 362 (نویسنده)
[3]. کافی/ ج 1/ ص 368 (نویسنده)
[4]. (غفل) خود را به غفلت زدن، خود را به غفلت وانمود کردن
[5]. بحارالانوار/ ج 46/ ص 215 و 220، «عَن اَبیعَبدِالله قال: قالَ لی اَبی: یا جَعفَرُ اَوِقف لی مِن مالی کَذا وَ کَذا لِنَوادِبَ تَندُبُنی عَشرَ سِنینَ بِمنی اَیَّامَ مِنی.» (نویسنده)
[6]. اقتباس از آیات 15 و 31 سوره مباركه مریم، «و هرجا كه باشد وجود او را مبارك ساخت؛ و درود بر او روزى كه زاده شد و روزى كه میمیرد و روزى كه زنده برانگیخته میشود.»
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنهای