پرسش ۱: بحثهایی که در جلسات گذشته مطرح فرمودید به اینجا رسید که در این جهان خیرها و شرها همراه یکدیگرند؛ یعنی نظام احسن و حکمتهای الهی اقتضا میکرده که جهان اینگونه آفریده شود، و البته شرها نه مقصود بالاصاله، بلکه مقصود بالتبعاند تا زمینهای باشند برای تکامل انسان که با انتخاب آگاهانهی خود از آنها در جهت کمال استفاده کند، و انتخاب آگاهانه نیاز به شناختن انواع خیر و شر و راه رسیدن به آنها دارد. ممکن است انسان با عقل خود کلیاتی را درک کند، اما در بسیاری موارد، راهنمایی عقل عادی برای تشخیص مصادیق خیر و شر کافی نیست، و همین امر، دلیل نیاز به وحی الهی و تشریع احکام دینی است.
اکنون این پرسش مطرح میشود که با توجه به اختلاف مردم در استفاده از عقل و در دسترسی به محتوای وحی، چگونه همهی انسانها میتوانند شناخت صحیحی نسبت به همهی وظایف عقلی و تکالیف شرعی پیدا کنند تا زمینهی انتخاب صحیح در هر مورد برایشان فراهم شود؟
پاسخ استاد: با توجه به مطالب پیش گفته این مسئله مطرح میشود که اگر ما باید جهات خیر و شر اشیا را بشناسیم و رفتارهایمان را برای رسیدن به خیرها و مصونیت از شرور تنظیم کنیم، هرکسی باید مصالح و مفاسد را در هر مورد بشناسد تا انتخاب کند، و چنین چیزی برای انسانهای عادی میسر نیست؛ زیرا عقل انسانها برای شناختن همهی مسائل جزئی زندگی و شناختن جهات خیر و شر آنها کافی نیست. از سوی دیگر، تجربه نشان میدهد که انسانها از لحاظ درک عقلی کاملاً مثل هم نیستند، و چیزهایی را هم که با عقل میتوان فهمید نیاز به مقدمات و استدلالاتی دارد که برای همه میسر نیست. پس از یک طرف، از لحاظ درک عقلی که یک درک طبیعی و عادی تلقی میشود، انسانها یکسان نیستند، و از طرف دیگر، تکمیل این معرفت بهوسیلهی وحی اگر بخواهد برای هر انسانی مستقیماً انجام شود باید همهی مردم پیغمبر باشند، و روشن است که همهی انسانها لیاقت دریافت وحی را ندارند. از اصول مسلّم ما این است که تعداد انبیا در طول تاریخ بسیار محدود بوده و حداکثر عددی که گفته شده 124 هزار نفر است. همچنین هیچ پیامبری نمیتواند وظایف فردفرد امتش را مستقیماً به ایشان ابلاغ کند. مگر ممکن است که یک انسان وظایف روزانهی صدها میلیون انسان دیگر را مستقیماً برای ایشان بیان کند؟! تنها راهی که باقی میماند این است که وظایف مردم در قالب عناوینی کلی بیان شود؛ چیزی که در همهی ادیان واقع شده و همهی عقلا برای بیان مقاصد اجتماعی، همینگونه عمل کردهاند. مثلاً گفته میشود: همهی انسانها باید در روز چند رکعت نماز بخوانند و حد نصابش هم برای همه تعیین میشود؛ مثلاً نماز صبح را دو رکعت بخوانند. باید این عدد باشد تا عموم مردم بتوانند این عمل را با ویژگیهای خاصش انجام دهند. اما گاهی اتفاق میافتد که بعضی نمیتوانند حتی همین عمل را انجام دهند. در این صورت، مطلب را بهطور عام بیان میکنند و با تخصیصِ متصل یا منفصل، استثنا میزنند.
از طرف دیگر، گاهی حکمی روی عنوانی ثابت است و مصلحتی دارد که به وسیلهی آن رفتار تأمین میشود، اما شرایطی پیش میآید که انجام دادن این کار مفسدهای به بار میآورد که نمیشود اینها را از هم جدا کرد و کار را به گونهای انجام داد که آن مفسده را نداشته باشد: هم مصلحت دارد بهخاطر عنوان مصلحتدار، هم مفسده دارد به موجب عنوان جدیدی که عارض آن شده و مستلزم مفسده شده است. در این گونه موارد نیز هر یک از مصلحت و مفسده که قویتر و مهمتر باشد ملاک حکم قرار میگیرد.
همهی اینها مربوط به مقام ثبوت است. اما از کجا بفهمیم که آیا این حکم عام واقعاً تخصیص زده شده یا نه؟ و این بیانِ بهظاهر مطلق، واقعاً قیدی دارد یا خیر؟ یا در مورد دو عنوان متزاحم، کدامیک ملاک مهمتری دارد و باید آن را مقدم داشت و مقتضای آن را حکم فعلی دانست؟ گاهی ممکن است مکلف به تخصیص یا تقیید یا اهمیت یکی از دو ملاک متزاحم یقین پیدا کند، ولی چنین یقین، بلکه اطمینانی هم همیشه میسر نیست و ممکن است حتی متخصصین و اهل فن هم نتوانند اطمینان و علم عرفی پیدا کنند، و ناچار باید به ظنون معتبر اکتفا کرد.
عقلا برای این کار روشی دارند و آن این است که در چیزهایی که تخصص ندارند به متخصص رجوع میکنند؛ چیزی که ما در فقه با عنوان تقلید از آن یاد میکنیم. در امور اجتماعی و سیاسی هم فرمان ولیّامر حجت است؛ گو اینکه عقلاً محال نیست که اشتباه کند. اینها مواردی است که در شرع عیناً مثل امور عرفی، روشهای عقلا مورد امضای شارع مقدس قرار گرفته است، و همان روشهایی که برای تشخیص مصلحت و مفسده یا خیر و شر یا راه وصول به خیر و شر بین عقلا مرسوم است، مورد قبول شارع واقع شده است، و در نتیجه، تکالیف ظاهری افراد با هم متفاوت میشود.
پرسش 2: آیا حکمت تشریعها و دستورهای شرعی فقط تأمین خیرات و مصالحی است که بر عمل به آنها مترتب میشود یا ممکن است حکمت دیگری هم در کار باشد؟
پاسخ استاد: اصل این است که واجبات برای تأمین مصالح واقعی، و منهیات و محرمات برای اجتناب از مفاسد واقعی است؛ ولی ممکن است گاهی مصلحت دیگری در کار باشد، مثلاً منظور این باشد که آمادگی شخص برای عمل کردن به هر دستور سختی آزموده شود؛ چنانکه دربارهی حضرت ابراهیم(ع) رخ داد؛ در آنجا که به فرزندش اسماعیل(ع) فرمود: إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین.[1]
به عنوان مقدمه عرض میکنم وحیی که به پیامبران میشد گاهی به این صورت بود که مَلک وحی میآمد و کلامی را به آنان القاء میکرد؛ مثل نزول آیهی «بسم الله الرحمن الرحیم» و سایر آیات قرآن کریم بر پیامبر اسلام(ص)؛ گاهی مطلبی به ذهن پیامبر القا میشد که مثلاً این کار باید انجام شود؛ گاه نیز به صورت رؤیایی مجسم میشد و پیامبر در رؤیای الهی میدید که مشغول انجام کاری است و میفهمید که باید آن کار را در خارج انجام دهد. حضرت ابراهیم خواب دید که جناب اسماعیل را خوابانده و آمادهی ذبح اوست! آن حضرت تصور کرد که باید اسماعیل را ذبح کند و به او فرمود: إنّی أری فِی الْمَنامِ أنّی أذْبَحُکَ؛ در صورتی که این رؤیا یک امتحان الهی بود و مصلحت آن این بود که آمادگی وی برای انجام بی چونوچرای چنین کار عظیمی به ظهور برسد، تا به عالیترین مراتب عبودیت و قرب الهی نائل آید.
پس کار مصلحت بزرگی داشت، اما نه آن مصلحتی که عادتاً بر خود کار مترتب میشود. اینگونه دستورها اصطلاحاً «اوامر امتحانی» خوانده میشوند. البته همهی احکام شرعی به یک معنا امتحانیاند؛ یعنی خدای متعال میخواهد ببیند که ما به دستورهایش عمل میکنیم یا نه، دستورهایی که عمل به آنها مصالح فردی و اجتماعی، و دنیوی و اخروی انسانها را تأمین میکند. ولی در اوامر امتحانی به معنای خاص، منظور این است که آمادگی مکلف به ظهور برسد؛ هرچند آن عمل انجام نشود، یا حتی مصلحتی هم در انجام آن نباشد؛ چنانکه ذبح حضرت اسماعیل(ع) ظاهراً مصلحتی نداشت، اما کمالی که برای یک پدر پیر در اثر آمادگی برای ذبح فرزند جوانش حاصل شد (بدون اینکه بگوید: مگر اسماعیل چه گناهی کرده که من در این سن پیری باید او را ذبح کنم) مصلحت بینظیری بود که با همین امر امتحانی حاصل میگشت. عجیبتر این است که حضرت ابراهیم(ع) بعد از دهها سال عبادت و تجربه و فکر و دریافت وحی، به این آمادگی دست یافت، ولی نوجوانی که قطعاً سن او زیر بیست سال بوده، وقتی به او گفته شد: إنّی أری فِی الْمَنامِ أنّی أذْبَحُکَ، جواب داد: یا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ؛ دستور خدا را عمل کن!؛ و چون احساس میکرد که نگرانی پدر این است که در حال انجام وظیفه، رفتار فرزند موجب اشکالی شود، اضافه کرد: سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین؛ من کاملاً تسلیم و مطیع هستم و رفتار نگرانکنندهای انجام نخواهم داد!
پرسش ۳: دربارهی همین داستان حضرت ابراهیم(ع) که در خواب دیدند که کارد بر گلوی اسماعیل میکشند و از آن برداشت کردند که مأمور به ذبح اسماعیل شدهاند، این سؤال مطرح میشود که آیا ممکن است پیامبر در تفسیر وحی و درک مقصود واقعی آن اشتباه کند؟
پاسخ استاد: اشتباه در فهم وحی به این معنی که خدا بخواهد چیزی را به پیامبر بفهماند و او غیر از آن را استنباط کند، امکان ندارد، و پیغمبر مصون از چنین اشتباهی است. اما مقصود خدای متعال از این رؤیای ابراهیم(ع) این بود که وی را وادار به اقدام کند، که او آن را فهمید و انجام داد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا.[2] آن حضرت علاوه بر فهم تکلیفش، تصور کرد که این کار موجب ذبح کردن و کشتن اسماعیل میشود، که این تصور، خارج از محتوای وحی و رؤیای ابراهیم بود، و البته منافاتی با عصمت پیامبر در فهم تکلیف الهی و انجام آن هم نداشت.
پرسش 4: در مواردی که انسانها در اثر دوری از پیامبران و نبود مدارک کافی، از شناخت احکام واقعی باز میمانند و طبعاً از مصالح عمل به آنها محروم و بلکه متضرر میشوند، آیا این شرور و ضررها جبرانناپذیر است یا افراد مطیع و سر به فرمان نیز چارهای جز تحمل آنها بدون داشتن راهی برای جبران، ندارند؟
پاسخ استاد: در اینجا به چند مطلب باید توجه کرد: اول، منظور از اینکه راه وحی و بیانات پیامبران(ع) ضعف و نقص ادراکات عقلی را جبران میکند این نیست که با آمدن انبیا علت تامه برای فهم حقایق و شناخت تکالیف حاصل میشود و دیگر جهل و خطایی در این زمینهها باقی نمیماند؛ بلکه منظور این است که خدای متعال برای هدایت انسانها به اعطای عقل اکتفا نکرده و راه گستردهتری بر آن افزوده است؛ ولی به هر حال، همانگونه که استفاده از عقل شرایطی دارد، بهرهمندی از هدایت وحیانی هم شرایطی دارد که بعضی از آنها باید با اختیار فراهم شود.
جهت دیگر این است که خود این جهل وسیله میشود برای امتحان و انتخاب جدیدی که به نوبهی خود زمینهی تکامل بیشتری را فراهم میکند. وقتی میباید کسانی تلاش کنند تا مفاد صحیح وحی را بفهمند، خود این امر، تکلیفی بر ایشان میشود که زمینهی تکامل دیگری برای آنها پیش میآورد، و عمل به آن موجب ثوابهای فراوان میگردد. در واقع، این ندانستن مقدمه برای امتحان دیگری میشود که آیا برای شناختهای لازم، تلاش کافی و سعی لازم را انجام میدهند، یا تنبلی و هوای نفس، باعث بقای جهل و انحراف از حقیقت میشود؟
نکتهی سوم این است که اگر کسانی برای کشف حقیقت به اندازهی لازم تلاش کردند و به دلایلی موفق نشدند، همین تلاش آنان عبادتی با اجر فراوان است که محرومیت از مصالح تکلیف را جبران میکند.
[1]. صافات، ۱۰۲.
[2]. صافات، ۱۰۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمّدتقی مصباح یزدی