در آخرین لحظههای زندگانی پیامبر(ص)، فاطمه(س) به شدت گریست، رسول خدا صدای گریهی دخترش را شنید، مطالبی را آهسته به او منتقل فرمود که فاطمه(س) خندید، و علت آن را اینگونه توضیح داد که:
قالت: فَبَکَیْتُ بُکائِیَ الَّذی رَأَیْتُ فَلَمّا رَأْی حُزْنی سارَّنی الّانِیَةَ فَقالَ(ص): یا فاطِمَةُ اَما تَرْضِینَ اَنْ تَکُونی سَیَّدَةَ نِساءِ الْعالَمینِ؟
فَضَحِکْتُ.
وقتی حال رسول خدا را آن چنان دیدم، گریستم گریهای که شما دیدید. وقتی پدرم حزن و اندوه مرا مشاهده فرمود، دوباره با من نجوا کرد و فرمود:
ای فاطمه! آیا راضی و خشنود نیستی که سید و بزرگ زنان جهانیان باشی؟
پس خندیدم (و شاد شدم).[۱]
حضرت فاطمه(س) فرمود:
در لحظههای آخر زندگانی، وقتی پدر صدای گریهی مرا شنید، فرمود:
یا بُنَیَّةَ اِنَّهُ لَیْسَ اَحَدٌ مِنْ نِساءِ الْمُسْلمِّینَ أَعْظَمَ رَزِیَّةً مِنْکِ فَلا تَکُونی مِنْ أَدْنی اِمْرَأَةٍ صَبْراً اِنَّکَ سَیِّدَةُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ.
دخترم عزیزم! هیچ کدام از زنان مسلمانان ارزش و مقام تو را ندارند. پس در صبر و بردباری همانند کمترین زنان نباش، زیرا تو سید و بزرگ زنان بهشتی.[۲]
[۱]. بحارالانوار، ج 37، ص 67 و صحیح مسلم، ج 7، ص 143 و صحیح بخاری، ج 8، ص 78.
[۲]. ذخائر العقبی، ص 39، ص 136 و بحارالانوار، ج 22، ص 536 و کمالالدین، ص 262.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد دشتی