بخش چهارم: ریشه و اساس مسلک وهّابیّت | ۳
اختلاف موجود را[1]، میتوان با تکثیر سوءظنّ میان گروههای متنازع، هرچه بیشتر دامن زد؛ میتوان کتابهائی نشر داد که در آن، بعضی از «مذاهب» را مورد «توهین»، قرار دهد.
و لازم است در راه تخریب و تفرقهی بین مسلمانان، پول بحدّ کافی، صرف شود... (ص ۱۳۸ کتاب خاطرات).
و در همین باب میگوید:
«یک روز نزاع «شیعه» و «سنّی» را در «وزارت مستعمرات» برای بعضی از رؤسای خودم تعریف کردم و به او گفتم:
اگر مسلمانان، فهم و درک صحیحی برای زندگی داشته باشند، باید امروزه، این نزاع را کنار بگذارند و «اتّحاد» پیدا کنند.
رئیس، به من، نهیبی زد و گفت: بر تو لازم است تا میتوانی این شکاف را بیشتر کنی؛ نه آنکه بفکر «اتّحاد کلمهی» آنان باشی!
و بهمین مناسبت بود، دبیرکلّ، روزی در یکی از جلسات که پیش از حرکت بسوی عراق، با من داشت، بمن گفت: همفر، دانسته باش... عمدهی هدف تو در این سفرت، آنستکه به این نوع نزاعها در میان مسلمین، پی ببری و نقطههای «انفجار» این نزاعها را بدست بیاوری و معلومات دقیق و کافی در این باره به «وزارت مستعمرات» برسانی؛ و هر جا هم که توانستی، نزاعی براه اندازی، عالیترین خدمت را به «انگلستان» کردهای!!
زیرا ما انگلیسیها نمیتوانیم زندگی راحتی داشته باشیم، مگر از راه فتنه انگیختن و ایجاد نزاع در تمامی مستعمراتی که داریم!
و نیز نمیتوانیم قدرت و سلطنت دولت عثمانی (حکومت مقتدر اسلامی آنروز) را از بین ببریم، مگر از راه ایجاد فتنه میان ملّتهای مسلمان!
وگرنه ملّتی مانند ما، با این کمی عدد، چگونه میتواند بر ملّتهای بسیار و پرجمعیّت، سیطره داشته باشد!
بنابراین، با تمام نیرو کوشش کن که سوراخی پیدا کنی و از آن راه، به میان مسلمانان، رخنه کنی!
این را هم، دانسته باش که... اگر مسلمانان، «اتّحاد کلمه» را از دست دادند و نیروهایشان متفرّق شد، ما، به بهترین راه، میتوانیم آنان را بسادگی «استعمار» کنیم! (ص ۶۴ و ۶۵ کتاب خاطرات).
از بین بردن «نقاط قوّت»:
امّا سفارشهائی که این کتاب، در مورد از بین بردن نقاط قوّت مسلمانان کرده است: کتاب مزبور سفارش میکند که:
«بسیار ضروری است کاری کنیم که از هر سو، عربدههای «ملّتخواهی» و «اقلیم پرستی» و «تبعیضات نژادی»، «ترک» و فارس، «عرب» و «عجم» و از این قبیل تعصّبات «تفرقه انداز»، راه بیفتد!
و نیز لازم است، مسلمانان را وادار کنیم که اهمیّت بسیاری به تمدّنهای پیش از اسلامشان بدهند؛ و قهرمانان و شخصیّتهای قبل از اسلام را زنده کنیم؛ مانند اِحیاء «فرعونیّت» در مصر و اِحیاء «زردشتیگری» در ایران و «بابلیّه» در عراق. تا آخر صورت مفصّلی که بدین منظور در کتاب آمده بود... (ص ۱۴۲ کتاب خاطرات).
«و نیز واجب است، بوسیلهی «متّهم ساختن علماء» و داخل نمودن جاسوسانی در لباس آنان، کاری کنیم که رابطهی مسلمین، با علمائشان قطع شود.
و باید جاسوسان ما، در لباس علماء، جنایات بسیاری مرتکب شوند، تا مردم، هر عالمی را که میبینند، شک داشته باشند که آیا آنهم «عالم» است؟ یا «جاسوس» است؟!
و نیز یکی از راههای تضعیف روابط مسلمین با علماء، آن است که مدارسی افتتاح کنیم که معلّمین آنان، اطفال را بر ضدّ علماء و «خلیفهی مسلمین» تربیت کنند و از بدیهای آنان بگویند. و بگویند که اینان، تنپرور هستند و هیمشه در فکر لذّات خود هستند و اموال ملّت را صرف فساد و خوشگذرانی میکنند و اینان که جانشینان پیامبر هستند، به پیامبر، شباهت ندارند» (ص ۱۴۴ و ۱۴۵ کتاب خاطرات).
«و باید بسیار سخت، از «حجّ»، جلوگیری بعمل آورد. و از هر نوع «اجتماعی» مثل «نماز جماعت»، شرکت در «مجالس حسینی(ع)» و دستههای عزاداری برای «حسین(ع)». همانگونه که باید بسختی از ساختن «مساجد» و «زیارتگاهها»، «خانهی کعبه»، «حسینیّهها» و «مدارس دینی» جلوگیری بعمل آورد».
«و واجب است، در «خُمس»، تشکیک کنیم که: «خُمس»، مخصوص «غنائم جنگی» است که از «دارالحرب»، بدست میآید؛ نه در «اَرباح مکاسب».
علاوه بر این، دادن «خمس» به «پیامبر» و «امام»؛ واجب است، نه به «علماء» که بروند از مال مردم، قصرها و خانهها و مرکبهای سواری و باغ و بستان، بخرند. بنابراین، دادن «خمس» به آنان، شرعاً جایز نیست»[2] (ص ۱۵۰ و ۱۵۱ کتاب خاطرات).
«و باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر «چادر» و «عبا»، بیرون کشید؛ با این بیان که «حجاب»، یک «عادت» است از خلفای بنی عبّاس؛ و یک برنامهی اسلامی نیست...
پس از آنکه زنان را از «چادر» و «عبا»، بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنان بیفتند؛ تا در میان مسلمانان، «فساد»، رواج یابد.
و برای پیشبرد این نقشه، لازم است، اوّل زنان غیر مسلمان را از «حجاب»، بیرون آوریم، تا زنان مسلمان، از آنان، یاد بگیرند»[3] (ص ۱۵۳ کتاب خاطرات).
«امّا «قبور» بزرگان، باید آنها را خراب کرد؛ به این دلیل که این نوع قبرها، در زمان پیامبر، نبوده است؛ و این عمل، «بدعت» است. و نیز لازم است، مردم را از «زیارت» این قبور، باز داریم... و «بقیع» را باید با زمین، یکسان نمود.[4] همانگونه که واجب است، تمام «بقعه»ها و «قبّه»های موجود در میان مسلمین را، در تمام بلاد آنان، از بین برد» (ص ۱۵۴ کتاب خاطرات).
«..و نیز لازم است که «عمامه»ها را از سر مردان دین و «سادات»، برداریم؛ تا نَسَب «اهل بیت»، ضایع شود و تا رجال دین، از احترام مردم، برخوردار نباشند!!»[5]
«لازم است، روحیّهی مردم را، آزاد، بار بیاوریم؛ بطوری که هر کس، آزاد باشد، هر عملی را که بخواهد، انجام دهد. و امر بمعروف و نهی از منکر و تعلیم احکام، واجب نباشد.
و نیز لازم است، در میان آنان، چنین تبلیغ شود که «عیسی بدین خود؛ موسی بدین خود»! و «هیچکس را توی قبر دیگری نمیگذارند»! و امر بمعروف و نهی از منکر، مخصوص «سلطان» است و برای همهی مردم نیست!».
تشکیک دربارهی «قرآن» و «حدیث» و منع از آموزش «زبان عربی»!!
«و نیز لازم است، پیرامون «قرآن»، تشکیک شود... و باید «قرآن» را، به زبانهای محلّی، مانند: ترکی، فارسی، و هندی، ترجمه کرد؛ و باید ممنوع کرد که «قرآن»، در غیر از بلاد «عربی»، نباید به «عربی» خوانده شود.
و نیز واجب است، «اذان» و «نماز» و «دعا» کردن به زبان «عربی»، در کشورهای غیر عربی، «قدغن» شود.
و نیز لازم است، در مورد احادیثی که روایت شده است، تشکیک نمود که اینها، مانند «قرآن»، واجبالعمل نیستند. و آنها را نیز «تحریف» نمود و «ترجمه» کرد و به آن، «اشکال»، وارد کرد» (ص ۱۵۸ و ۱۵۹ کتاب خاطرات).
«برای بوجود آوردن «ادیان» و «مذاهب» ساختگی در پیکرهی بلاد اسلامی، نقشههای بسیار دقیقی لازم است؛ بطوریکه هر یک از این «ادیان» ساختگی، با تمایل جمعی از بلاد اسلامی، مناسب باشد!
مثلاً در بلاد «شیعه»، کاشتن چهار «دین» لازم است:
دینی که «حسین بن علی(ع)» را به «الوهیّت» بپرستند.
و دینی که «جعفر صادق(ع)» را بپرستند.
و دینی که «مهدی موعود(ع)» را بپرستند.
و دینی که «علیّ الرّضا(ع)» را بپرستند.
و محلّ مناسب، برای کاشتن دین اوّل، «کربلا» است.
و محلّ مناسب، برای دین دوّم، «اصفهان» است.
و محلّ مناسب، برای دین سوّم، «سامراء» است.
و محلّ مناسب، برای دین چهارم، «خراسان» است». (ص ۱۶۸ کتاب خاطرات).
«شعلهور ساختن جنگهای داخلی و مرزی همیشگی، میان مسلمانان و غیر مسلمانان؛ و میان مسلمانان با خودشان؛ تا در نتیجه، نیروی مسلمانان، از بین رفته و آنان را از فکر ترقّی و ایجاد «اتّحاد»، باز دارد. و از این راه، نیروهای فکری و مخازن مادّی و نیروهای فعّال جوانان را از دست داده و در میان آنان، هرج و مرج و اختلاف، پدید آید».
«ویران ساختن تمام اقسام اقتصادیّات آنان، از کشاورزی، تجارت، ویران کردن «سدّها» و پر کردن نهرهای آب و کوششهائی برای ایجاد «بیکاری» در میان آنان، با این راه که آنان را، از کار، دلسرد کنیم. و اماکنی بمنظور خوشگذرانی و صرف وقت[6]، و فراوان کردن استعمال کنندگان «تریاک» و دیگر «موادّ مخدّره».
و این بندها بطور مفصّل و همراه نقشهها و عکسها و اشکال لازم، در کتاب مزبور، تشریح شده بود» (ص ۱۷۸ و ۱۷۹ کتاب خاطرات).
1- عمدهی هدف همفر در سفر به سوی عراق چه بود؟
2- یکی از راههای تضعیف روابط مسلمین با علماء، چیست؟
3- سفارشهائی که در کتاب خاطرات، برای از بین بردن نقاط قوّت مسلمانان شده است را نام ببرید.
[1]ـ مقصود از «اختلاف موجود»، همان است که در صفحهی ۱۲۹ کتاب «خاطرات» مینویسد:
«از جمله نقاط ضعف مسلمین، اختلاف «شیعه» و «سنّی»، و اختلاف بین «ملّت» و «دولت» آنان، و اختلاف میان «عشایر» و اختلاف «علماء» با «حکومت» بود».
[2]ـ خوانندگان عزیز باید توجّه داشته باشند که همین توصیهی «وزارت مستعمرات انگلیس» است که اکنون از حلقوم جوجه وهّابیهای عصر ما و کشور ما، در میان مسلمانان، پخش و ترویج میگردد.
[3]ـ این نقشهی استعماری را هم که دیدیم چگونه بدست خاندان پلید «پهلوی»، در کشور ایران، با چه فضاحت و رسوائی، اجرا شد؛ که هنوز هم آثار ننگین آن، باقی است.
[4]ـ این برنامه نیز چنانکه گذشت، بدست «وهّابیها» در «مدینهی طیّبه» انجام شد.
[5]ـ این نقشه نیز، بدست «رضاخان پهلوی»، در ایران عملی شد؛ ولی ـ بحمدالله ـ دوامی نیافت.
[6]ـ ایجاد سینماها و تآترها و کاخهای جوانان و تشویق به مسابقات ورزشی، از کشتی و فوتبال و تنیس و مشتزنی و سایر انواع بازیها و سرگرمیها، نمونهای از همان نقشهی «استعماری» است که متأسّفانه، در بلاد اسلامی، در حال رواج است!!
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت